سلام از خداحافظی سختتره
فکر کنم این چیزهایی که درمورد سخت و تلخ و بد بودن خداحافظی میگن، یه پوششیه که سخت بودن سلام دوباره رو پنهون کنه. وگرنه که دوباره سلامکردن به جایی که نه یکبار که چندباره ازش رفتی از خداحافظی خیلی سختتره. یه جوریه که انگار همه توی دلشون میگن این که موندنی نیست، این که قرار نیست خیلی اینجا باشه، پس بذار زیاد بهش دل نبندیم و جواب سلامش رو گرم ندیم و همون قدری بهش بها بدیم که به یه رهگذر بها میدیم.
پس هی نیاین بگین خداحافظی سخته و فلانه. خداحافظی اتفاقاً از آسون ترین کارهاست. حتی میشه خداحافظی هم نکرد و یه جا رو رها کرد و رفت. اما مگه میشه بدون سلامکردن به یک جا برگشت؟ مگه میشه تا ابد از سلام اول طفره رفت؟
من دوباره برگشتم. نمی دونم این چندمین باریه که به وبلاگنویسی بر میگردم. معمولاً وقتی یه فصل جدید از زندگی شروع میشه هوس میکنم وبلاگ بنویسم. اما ایندفعه برخلاف سریهای قبل، توی شرایط آروم و آسونی دست به کیبرد شدم. قبلاً وسط هیاهو و درحالیکه از جنگ فراری بودم مینوشتم.
اومدم اینجا که سلام اول رو بگم و مزخرف نویسی رو شروع کنم. توی کانال تلگرام راحت نمیتونم مزخرف بگم. اینجا کسی منو نمی شناسه. خلوت هم هست. راحتتر و خوشحال ترم.
پس سلام. تا بهزودی...
- ۰۳/۰۵/۰۹